کتاب آناکارنینا (جلد اول) نوشته نویسنده مشهور قرن نوزدهم لئو تولستوی است. تولستوی در این کتاب شرح حال روابط میان خانوادههای روسی در طبقه اشراف، در قرن نوزدهم را روایت میکند. تولستوی در این کتاب به زیبایی حوادث و اتفاقات را روایت میکند و محال است خواننده پس از مطالعه آن هرگز آن را از یاد ببرد. گرچه این کتاب برای قرن ۱۹ میباشد ولی در جامعه امروز هم، مردها و زنهایی مشابه افراد این کتاب کم نیستند.
به همین دلیل رمان آنا کارنینا کتابی نیست که داستان ناآشنایی داشته باشد! اولین جمله جلد یک این کتاب می گوید: خانواده های خوشبخت همه به مثل همهاند، اما خانوادههای شوربخت هر کدام بدبختی خاص خود را دارند..
استپان آرکادیچ خندید: هه! همه اش اخلاق! ولی نه، فکرش را بکن، تو در برابر دو زن قرار داری. یکی جز حق خود را نمی بیند و به اصرار می خواهد آن را به دست آورد و این حق، عشق است که تو نمی توانی به او بدهی. آن یکی همه چیزش را فدایت می کند و در مقابل هیچ نمی خواهد. تکلیف چیست؟ چه می کنی؟ تراژدی وحشتناک همین جاست. – اگر عقیده مرا در این خصوص می خواهی می گویم که گمان نمی کنم که مساله کاری با تراژدی داشته باشد. حالا چرا! به عقیده من عشق… هر دو جور عشقی که، اگر یادت باشد، افلاطون در “ضیافت” خود وصف می کند، هر دو محکی هستند برای شناختن آدمها. بعضی از مردم فقط یک جورش را می فهمند و بعضی دیگر جور دیگرش را.
– معذرت می خواهم، از اینجا دیگر هیچ حرفت را نمی فهمم، مثل این است که… این حرف تو برای من درست به همان اندازه عجیب و نامفهوم است که فرض کن وقتی اینجا خوب سیر شدیم از کنار دکان نانوایی که رد می شویم یک نان قندی بدزدیم. آنا گفت: تو به من نگاه می کنی و با خود می گویی آیا زنی در وضع من ممکن است خوشبخت باشد؟خوب، چه کنم؟اقرار به این حال شرم آور است ولی من… من خوشبختم و این قابل بخشایش نیست.به افسون شده ها می مانم.مثل کسی که کابوسی دیده، خوابی که از هول آن لرزیده بعد یکهو بیدار شده و دیده آنهمه چیزهای وحشتناک وجود نداشته است. من بیدار شدم.
شاید جالب باشید بدانید که تولستوی زمانی عقیده داشت رمان وسیلهای برای آموزش روح و روان است و در طول زندگی خود سه رمان بزرگ خلق کرد. اما پس از مدتی از رمان نوشتن فاصله گرفت. تولستوی «به این نتیجه رسید که هنر غیرالهی است چون بر تخیل، بر فریب، بر جعلِ خیال استوار است. بدین ترتیب درست وقتی که با رمان آناکارنینا به بالاترین قلههای کمال خلاقیت رسیده بود، ناگهان تصمیم گرفت که نوشتن را به کلی کنار بگذارد مگر نوشتن جستارهایی در باب اخلاق!
اما طرح داستانی اصلی مربوط به رابطه رو به پیشرفت آنا با کنت ورونسکی و تاثیر آن بر ازدواج آنا با شوهرش یعنی کارنین است. نویسنده از هیچ چیزی به صورت سطحی یا ساده نمیگذرد: ما سوءظن های کارنین را میبینیم. سپس بارداری آنا و در نهایت مرگ او را. ما سفر آنا و ورونسکی به ایتالیا و فرار از رسوایی که در اثر این ارتباط نامشروع گریبان گیرشان شده است را نیز میبینم. سپس بازگشت آنها به کشور را مشاهده میکنیم و بالاخره با زوال ارتباط آنها، در نهایت، با مرگ آناکارنینا مواجه میشویم.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.