Your cart is currently empty!
عکس روی تو چو در آینۀ جام افتاد
عارف از خندۀ می در طمع خام افتاد
حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد
این همه نقش در آیینۀ اوهام افتاد
این همه عکس می و نقش نگارین که نمود
یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتاد
غیرت عشق زبان همه خاصان ببرید
کز کجا سرِّ غمش در دهن عام افتاد…
زیر شمشیر غمش رقصکنان باید رفت
کآن که شد کشتۀ او نیکسرانجام افتاد
هر دمش با من دلسوخته لطفی دگر است
این گدا بین که چه شایستۀ انعام افتاد…
سابقه ی لطف ازل از دیوان حافظ
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت!
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم اگر بد، تو برو خود را باش
هر کسی آن دِرَوَد عاقبت کار که کشت
همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست
همه جا خانۀ عشق است چه مسجد چه کنشت…
ناامیدم مکن از سابقه ی لطف ازل
تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت؟
نه من از پردۀ تقوا به درافتادم و بس
پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت
«حافظا» روز اجل گر به کف آری جامی
یک سر از کوی خرابات برندت به بهشت







نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.