نقد و بررسی اجمالی
Melat Eshgh
رمان عاشقانه «ملت عشق» عنوان رمانی پرفروش از«الیف شافاک» نویسندهی ترک است
ملت عشق داستانی عاشقانه از دلدادگی و رهایی است.
داستان زندگی آرام و یکنواخت زنی در غرب است که درگیر اندیشههای عرفانی شرق میشود.
«اللا روبینشتاین» چهل ساله در بیست سال اخیر همه زندگیاش را با توجه به زندگی زناشوییاش تنظیم کرده بود.
تنها دلیل و عاملی که سمت و سوی زندگیاش را تعیین میکرد خانه و آسایش خانوادهاش بود.
تا اینکه بعد از بیست سال زندگی مشترک یک روز صبح خود را از بند این زندگی آزاد کرد
و تک و تنها به سفری رفت که پایانی نامعلوم دارد.
شاید عشق تنها دلیلی بود که «اللا» را از زندگی آرام و تکراری اش جدا کرد و در مسیری متلاطم قرار داد.
در بخشی از کتاب ملت عشق می خوانید
«خیلی وقت پیش بود. به دلم افتاد رمانی بنویسم . ملت عشق. جرئت نکردم بنویسمش.
زبانم لال شد، نوک قلمم کور. کفش آهنی پایم کردم. دنیا را گشتم. آدمهایی شناختم، قصههایی جمع کردم.
چندین بهار از آن زمان گذشته. کفشهای آهنی سوراخ شده؛ من اما هنوز خامم، هنوز هم در عشق همچو کودکان ناشی…
مولانا خودش را «خاموش» مینامید؛ یعنی ساکت.
هیچ به این موضوع اندیشیدهای که شاعری، آن هم شاعری که آوازهاش عالمگیر شده،
انسانی که کار و بارش، هستیاش، چیستیاش، حتی هوایی که تنفس میکند چیزی نیست
جز کلمهها و امضایش را پای بیش از پنجاه هزار بیت پرمعنا گذاشته چطور میشود که خودش را «خاموش» بنامد؟
کائنات هم مثل ما قلبی نازنین و قلبش تپشی منظم دارد. سالهاست به هر جا پا گذاشتهام آن صدا را شنیدهام.
هر انسانی را جواهری پنهان و امانت پروردگار دانستهام و به گفتههایش گوش سپردهام.
شنیدن را دوست دارم؛ جملهها و کلمهها و حرفها را… اما چیزی که وادارم کرد این کتاب را بنویسم سکوت محض بود.
اغلب مفسران مثنوی بر این نکته تاکید میکنند که این اثر جاودان با حرف «ب» شروع شده است.
نخستین کلمهاش «بشنو!» است.
یعنی میگویی تصادفی است شاعری که تخلصش «خاموش» بوده ارزشمندترین اثرش را با «بشنو» شروع میکند؟
راستی، خاموشی را میشود شنید؟ همه بخشهای این رمان نیز با همان حرف بیصدا شروع میشود.
نپرس «چرا؟» خواهش میکنم. جوابش را تو پیدا کن و برای خودت نگه دار.
چون در این راهها چنان حقیقتهایی هست که حتی هنگام روایتشان هم باید به مثابه راز درآیند.»