نویسنده‌ای ظلم‌ ستیز که واقعیت‌ های زندگی را با نظری انتقادی ارائه می‌کند. راوی داستان که از آموزگاری به تنگ آمده است، برای آسودگی خود و داشتن درآمد بیشتر و بی دردسر به مدیری دبستان رو می آورد، بی آنکه بداند چه دردسرهایی در پی خواهد داشت. او در نهایت مدیر مدرسه‌ای با حدود دویست و پنجاه شاگرد و هفت معلّم و یک ناظم می‌شود. و ناگهان خودش را در میان درگیری‌های این آدم‌ها پیدا می‌کند.

مدیر که خود را هیچکاره می داند و آمده تا گوشه ای آرام در دفترش از گچ خوردن و بیهودگی کار آموزگاری خود را برهاند، با دشواری سرپرستی «یک ناظم و هفت تا معلم و دویست و سی و پنج تا شاگرد» روبرو می شود. پس همه توان خود را به کار می گیرد تا کمبودها و نارسایی‌ها را به گونه ای سروسامان دهد. اما در این شرایط محیطی امکان اصلاح وجود ندارد و مدیر تصمیم می‌گیرد که استعفا دهد.

خلاصه کتاب

در داستان کتاب مدیر مدرسه، مدیر که در ابتدا به ناظم تعرض می‌کند که چرا بچه‌ها را تنبیه می‌کنی، و ترکه‌ها را می‌ شکند، آخر داستان خودش مجبور می‌شود که به تنبیه بدنی روی ‌آورد. کسی که دوست ندارد به این و آن رو بزند مجبور می‌ شود که از آدم های پولدار گدایی کند. دست آخر، مدیر به دنبال دادخواستی به دادگستری فراخوانده می شود. با آنکه گویا دادخواست پیگیری نمی شود، مدیر درخواست کناره گیریش را روی همان برگ‌های نشاندار دادگستری می نویسد. و برای دوست پخمه ای که تازگی سرپرست فرهنگ شده،می فرستد. جلال نظام آموزشی پوسیده زمان خود را به زیبایی به سخره می‌گیرد و کاستی‌های آن را برملا می‌کند!