نقد و بررسی اجمالی
کتاب لئو تولستوی ، مرگ ایوان ایلیچ داستان یک قاضی صاحب منصب روسی را نقل میکند که از قشر مرفه و خوشگذران زمان خویش محسوب میشود،
اما بر اثر بیماری اندک اندک به خود میآید و این سرآغاز معرفتی جدید برای وی میشود
لئو تولستوی به جای اینکه داستان ایوان ایلیچ را با زندگی او آغاز کند، با مرگ او آغاز میکند و با زندگی او پایان میدهد.
پیام داستان نیز ساده و روشن است و تقریبآ همانند همه نوشتههای تولستوی درصدد القای این نکته است
که نوعی از زندگانی که آدمیزاد در پیش گرفته غلط است و شایسته این است که به فطرت خویش بازگردد.
لئو تولستوی، نویسنده روسی، در سال 1828 در یکی از شهرهای مرکزی روسیه متولد شده
و در عمر 82 ساله خویش رمانهای تاریخی ای همچون «جنگ و صلح» ، «آناکارنینا» ، «پتر اول»
چندین مجموعه زندگینامه از مشاهیر جهان و چندین داستان کوتاه به نگارش در آورده است.
کتاب حاضر را انتشارات «باران خرد» منتشر کرده است و در اختیار شما دوستداران کتاب و کتابخوانی قرار می گیرد.
نقد و بررسی تخصصی
کتاب مرگ ایوان ایلیچ اثر لئو تولستوی
بسیاری این اثر تولستوی را بهترین اثر او حتی بهتر از اثر مشهورش یعنی «جنگ و صلح» میدانند.
این اثر یکی از موجزترین کتابهای تولستوی است.
تاکنون نقدهای بسیاری بر این اثر تولستوی نوشته شده است.
با هم کمی درمورد آن میخوانیم
در نقدی بر داستان لئو تولستوی آمده است :
« ایوان وقتی به مرگش نزدیک میشود ، مراحل انکار، ترس ، خشم ، انزجار و در آخر پذیرش را پشت سر میگذارد.
ابتدا نمیخواهد مرگش را قبول کند ، به زندگی گذشته و لذتهای بچگی اش چنگ میزند ، مرگ را شبیه چاهی میبیند که انتهایش تاریکی مطلق است.
ولی رفته رفته مرگ آینه ای مقابل زندگی پیشین خودش میشود ، اشتباهاتش را مثل پتکی به صورتش میکوبد و او را به خودشناسی میرساند.
ایوان در راه رسیدن به مرگ ، مراحل معرفت و شناختش را طی می کند. و در آخر، انتهای همان چاه سیاهی که انتظارش را می کشید،
روشنایی را مییابد. تولستوی در این کتاب از مرگ به عنوان ابزاری برای نشان دادن ارزش زندگی استفاده کرده است
و چه خوب و دقیق هم کارش را بلد بوده.
“ایوان ایلیچ” که معادل واژه اش “انسان فانی” یا همان “آدمیزاد” است ، تک تک ما انسان ها هستیم ، بدون استثنا.
و سرنوشت زندگی ایوان ایلیچ، سرنوشت بشر است. که همه طرز زندگی اشتباهی را پیش میگیریم،
و وقتی بوی مرگ به مشاممان خورد، همهی ما به این سوال برمیخوریم که “آیا واقعا زندگی کرده ام؟
” و انگار چیزی بهتر از مرگ، نمیتواند نشانگر زندگی ما باشد.»