توضیحات
دانلود رایگان کتاب ابله اثر فئودور داستایوفسکی
انتشارات دانشیاران مرکز تخصصی چاپ و نشر کتاب 09201383718
دانلود رایگان کتاب ابله اثر فئودور داستایوفسکی
دربارهی داستایوفسکی
فئودور میخائیلوویچ داستایوفسکی نویسندهی سرشناس روس در قرن نوزدهم است. نام او را در فارسی به شکلهای مختلفی نوشتهاند. «داستایوفسکی»، «داستایوسکی» و «داستایفسکی» ترجمههایی از نام اوست که میتوانید در برگردانهای مختلف کتابهایش ببینید. نام کوچکش را نیز گاهی «فیودور» نوشتهاند. داستایوفسکی در دانشکدهی نظامی تحصیل کرد و مدتی در وزارت جنگ مشغول به کار بود و در همان زمان فعالیت در زمینهی ادبیات را آغاز کرد. او کتاب «اوژنی گرانده» اثر «اونوره دوبالزاکِ» فرانسوی را به روسی برگرداند.
اکثر شخصیت ها در رمانهای داستایوسکی ذهن پریشان و درگیریهای درونی بسیاری دارند که در مسیر داستان تاثیرات خود را نشان میدهند.
ابلهِ داستایوفسکی چه کسی است؟
ابله داستان جوانی به نام پرنس میشکین، پسر یک خانوادهی اصیل و ثروتنمد است که ورشکست شدهاند. میشکین که به بیماری صرع مبتلا است، پس از گذراندن اقامت طولانیاش در سوئیس برای معالجه در حال بازگشت به کشور است. او قصد دارد نزد تنها حامیان و آشنایانی که در روسیه دارد، یعنی ژنرال اپانچین و همسرش برود. او در قطاری که در آن سوار است با راگوژین آشنا میشود. راگوژین از عشق خود نسبت به زنی به نام ناستازیا فیلیپوونا، زنی بسیار زیبا و عجیب که در ادامه داستان ماجراهای عشقی زیادی را رقم میزند، میگوید.
استایوفسکی شخصیت پرنس مشکین را به گونهای ترسیم کرده است که انگار قصد داشته تا مسیح را در زمانهای پر از آلودگی زنده کند. قهرمان داستان با همهی سادگیاش وارد فضای عجیب و آلودهی سنتپترزبورگ میشود؛ شهری که چالشهای بزرگی برایش ایجاد میکند.
در بخشی از کتاب ابله میخوانیم
عاقبت به او توصیه کردم به جای آنکه تلی از طلا را بیهوده در خاک دفن کند آن را ذوب کرده و با آن تابوتی طلایی برای کودک یخزدهاش بسازد و بچهاش را از خاک بیرون آورده در آن تابوت بگذارد.
انگار ساریکوف این شوخی مرا با اشکهایی که نشانهی حقشناسیاش بود پذیرفت و فورا برای اجرای این طرح به راه افتاد. من هم تفی از سر نفرت انداختم و رفتم. وقتی که به خودم آمدم کولیا گفت که اصلا نخوابیدهام و تمام مدت دربارهی ساریکوف با او صحبت میکردهام. لحظاتی بود که دچار غم و اندوه شدیدی میشدم به همین دلیل کولیا هنگام رفتن نگران من بود.
وقتی از جا برخاستم در را پشت سر او قفل کنم ناگهان تابلویی را که در خانهی راگوژین دیده بودم به خاطر آوردم. این تابلو در دلگیرترین اتاق او و بالای سردر آویخته شده بود. آن را هنگام عبور از آنجا به من نشان داد، فکر میکنم پنج دقیقه به تماشای آن ایستاده بودم. از نظر هنری چیز قابل توجهی نبود اما اضطراب و ناراحتی غریبی در من ایجاد میکرد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.