دانلود رایگان کتاب شب سراب

ناهید ا.پژواک

با اقتباس از رمان بامداد خمار

توضیحات

دانلود رایگان کتاب شب سراب

انتشارات دانشیاران مرکز تخصصی چاپ و نشر کتاب 09201383718

دانلود رایگان کتاب شب سراب

رمان شب سراب کتابی از ناهید ا.پژواک است. داستانی که با اقتباس از رمان بامداد خمار. اثر فتانه حاج سید جوادی نوشته شده است. و داستان را از زبان شخصیت مرد داستان بیان می‌کند. کتاب اول (بامداد خمار). از دید شخصیت زن اصلی یعنی «محبوبه». که از زبان خودش برای دختر برادرش روایت شده. و کتاب دوم (شب سراب). از نگاه شخصیت مرد اصلی . «رحیم» روایت شده است. او به ذکر همین وقایع پرداخته. اما از دید خودش.  در کتاب اول مخاطب با خانه اشرافی و خانواده محبوبه و خواستگارانش آشنا می‌شود. و به رفت و آمدهایش به مغازه رحیم و کتاب دوم با خانه فقیرانه ی رحیم و کار در مغازه نجاری شروع می‌شود.

رحیم چون پدر محبوبه مشتری آن مغازه بود. فقط نامی از او شنیده بود. رحیم شخصیت مثبتی دارد و به قول معروف سرش به کار خودش گرم است. مادر رحیم برای سر و سامان گرفتن پسرش به او پیشنهاد ازدواج می دهد. اما رحیم مخالف است چون با فقر و نداری آن ها دیگر جایی برای عروس نیست. او همه ی فکرش پیشرفت در کار نجاری است. تا اینکه محبوبه را می بیند… و او پیش خودش در این فکر است که رحیم به او علاقمند است (از دید کتاب اول) اما از دید رحیم ماجرا به شکل دیگری است از نظر او رفتارهای محبوبه حمل بر بچگی اوست.

بخشی از متن کتاب

پشت دکان بالای الوارها با مسطره طول و عرض الوارها را اندازه می گرفتم. دیدم همان دختربچه که قاب عکس سفارش داده بود. دارد می آید. خدا را شکر قاب را درست کرده بودم پریدم پایین. «سلام خانم کوچولو.».دوباره گفتم: «سلام عرض کردیم ها!» مثل اینکه می ترسید کسی درون دکان باشد. از آدمیزاده رم می کرد، اطراف را نگاه کرد و بعد از کلی تأخیر گفت: علیک سلام، شما ظهرها تعطیل نمی کنید؟ توی دلم گفتم آی کلک. اگر فکر می کردی که ظهر اینجا تعطیل است پس چرا حالا دنبال قاب عکست آمدی؟ گفتم: وقتی که منتظر باشم نه؟

ـ مگر منتظر بودید؟ بله. ـ منتظر کی؟منتظر شما… خیلی جالب بود. با یک وجب قد برای خودش قاب عکس سفارش می داد.  حرفهای گنده گنده می زد … آخه این بچه بزرگتر نداره؟ صاحب نداره؟ خودش با پای خودش آمده بود. اما از من پرسید: با من کاری داشتید؟ ماشاءاللّه عجب زرنگ است؟ تُخس است. یک لحظه فکر کردم عوضی گرفتم. پرسیدم: مگر شما نبودید که قاب می خواستید؟ خب برایتان ساخته ام دیگر. و قاب را از روی میز برداشتم. و به طرفش دراز کردم. مثل اینکه قاب بزرگتر از آنی بود. که در نظر گرفته بود، نپسندید و گفت: ولی من که اندازه نداده بودم. حوصله دوباره قاب درست کردن را نداشتم. اصلاً حوصله جر و بحث نداشتم. گفتم: خب شما یک چیزی خواستید؟ ما هم یک چیزی ساختیم دیگر. اگر باب طبع نیست، بیندازید زیر پایتان خردش کنید.

دلم برایش سوخت بچه بود داشت بزرگ می شد نخواستم دلش بشکند. اضافه کردم: یکی دیگر می سازم. بعد برای اینکه رویش نشد دوباره بخواد گفتم: بیشتر از یک هفته است که ظهرها این جا منتظر می نشینم. توی دلم گفتم دِ بگیر قال قضیه را بکن. طوری که دستش به قاب برسد به طرفش رفتم و قاب را به سویش دراز کردم … از نظر من کار تمام بود و می بایست تشریف مبارکش را می برد اما با کمال تعجب از من پرسید: شما که ظهرها خانه نمی روید زنتان ناراحت نمی شود؟ با بی حوصلگی گفتم: من زن ندارم. با سماجت که از آن قد و قیافه بعید بود پرسید: کسی را هم نشان کرده ندارید؟ عجب بلایی بود! راست گفتند فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه .

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “دانلود رایگان کتاب شب سراب”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *